پیغام گیر

لطفا پس از شنیدن صدای بوق ..و پیام های زیر ..پیغام بگذارید :

پیغام گیر حافظ : 

رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور! 
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور !

پیغام گیر سعدی: 

از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ 
فلک را گر فرصتی دادی به دستم

پیغام گیر فردوسی :

نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب 
چو فردا بر آید بلند آفتاب

پیغام گیر خیام: 

این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کرده ای از من یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش 
آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!

پیغام گیر منوچهری :

از شرم به رنگ باده باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت 
زان پیش که همچو برف گردد رویم!

پیغام گیر مولانا :

بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!
شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم! 
برگو به من پیغام خود..هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم!

پیغام گیر بابا طاهر: 

تلیفون کرده ای جانم فدایت!
الهی مو به قوربون صدایت!
چو از صحرا بیایم نازنینم 
فرستم پاسخی از دل برایت!



وپیغام گیر نیما : 

چون صداهایی که می آید 
شباهنگام از جنگل
از شغالی دور 
گر شنیدی بوق 
بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم 
در فضایی عاری از تزویر 
ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه 
پاسخی گیرد ز من از دره های یوش 

پیغام گیر شاملو : 

بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت
سنگواره ای از دستان آدمی
تا آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا 
در آن با من سخن بگو 
که با همان جوابی گویمت
آنگاه که توانستن سرودی است 

پیغام گیر سایه : 

ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان 
دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان 
گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد 
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان 


پیغام گیر فروغ : 

نیستم.. نیستم..
اما می آیم.. می آیم ..می آیم
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار 
می آیم.. می آیم ..می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند 
سلامی دوباره خواهم داد

 


ورده اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت وگویی به شرح زیر صورت گرفت:
بچه شتر: مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است. آیا می تونم ازت بپرسم؟
شتر مادر: حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟
بچه شتر: چرا ما کوهان داریم؟شتر مادر: خوب پسرم. ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمی شود بتوانیم دوام بیاوریم.
بچه شتر: چرا پاهای ما دراز و کف و پای ما گرد است؟
شتر مادر: پسرم. قاعدتا برای راه رفتن در صحرا و تندتر راه رفتن داشتن این نوع دست و پا ضروری است.


بچه شتر: چرا مژه های بلند و ضخیم داریم؟ بعضی وقت ها مژه ها جلوی دید من را می گیرد.

شتر مادر: پسرم این مژه های بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که چشم ها ما را در مقابل باد و شن های بیابان محافظت می کنند.

بچه شتر: فهمیدم. پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابان هستیم. پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژه هایمان هم برای محافظت چشمهایمان در برابر باد و شن های بیابان است… .

بچه شتر: فقط یک سوال دیگر دارم… ..

شتر مادر: بپرس عزیزم.

بچه شتر: پس ما در این باغ وحش چه غلطی می کنیم؟

نتیجه گیری: مهارت ها، علوم، توانایی ها و تجارب فقط زمانی مثمرالثمر است که شما در جایگاه واقعی و درست خود باشید… پس همیشه از خود بپرسید الان شما در کجا قرار دارید؟

 


1- ستاره: شبا مياد بيرون ؛ به همه چشمک ميزنه!!
2- سحر: دم صبح مياد ؛ معلوم نيست شب قبل کجا بوده !!
3- سايه: هميشه زير پاته ؛ خيابون و خونه واسش فرقي نداره
4- هديه: به همه ميده ، اگه نگيريش از دستت رفته!!
5- راضيه: نيازي به توضيح نداره!
6- آرزو: همه مي کنن
7- سيما: تا لختش نکني کاري بهت نداره!
8- مينا : بايد باهاش ور بري تا خنثاش کني!
9- عسل: همه مي خوان بخورنش!
10- بهار: تا مياد همه مست مي شن!
11- باران: تا مياد خيست مي کنه

12-کپی برداری از مطالب باذکر منبع بلامانع است.منبع:طنز بلاگ.لوکس بلاگ.کام



طنز بلاگ



تاريخ : یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, | 16:46 | نویسنده : رضا هوایی |